#عشق_تو_پناه_من_پارت_91

-طاها بدبخت شدیم...غلط نکنم امیر کاره خودشو کرد.

ترس دروجودش نشست...با یک حرکت بلندشد...امد به سرش از انچه میترسید!!!

-چی شده کاوه؟

-زنگ زدم بهش گفتم کجایی؟گفت دارم میرم کاری که میخواستمو انجام بدم...دارم میرم به یه نفربگم رفیقم چه نامرد شده...

با هرحرفه کاوه محمدطاها نابود میشد...وبا خود می اندیشید که دروغ است...خواب است...کابوس است...

سریع چنگ زد به سوییچه اتومبیلش و در گوشی داد زد

-میکشکمش میکشمش...

کاوه در پشته خط میفهمید که رفیقش به قصده کشت میرود...وحال درراه بود تا به رفیقش برسد وخاتمه دهد دعواهای این چنو وقت را!!!

-طاها اروم باش کجایی من دارم میام سمته شرکت صبرکن باهم بریم.

فریاد زد

-من دارم میرم سراغه نرجس نباید بذارم اون حروم زاده دهن وا کنه!!!

-صبرکن بیام پنج دقیقه دیگه میرسم میدونم کجان!!!

دستانش مشت شد...کجان؟یعنی باهمن؟

دادزد


romangram.com | @romangram_com