#عشق_تو_پناه_من_پارت_89
طاها هم گفت
-اگه پا دادن چی؟
گفتم عمرا اینجاییا اگه هم بیان سمتت به خاطر پولته!!!
همون موقع شما از مدرسه اومدی بیرون...یه پسری جلوی در بهتون تیکه انداخت که شما سرتونو انداختین پایینو سریع رد شدین...
نوید گفت-اهان شاهد از غیب رسید دیدی پا نمیدن مثلا همین دختره چه نجیب بود...
طاها گفت برو بابا همه دخترا سرته یه کرباسن...اینم از اون لاته خوشش نیومده بود وگرنه پامیداد.
گفتم نه بابا دختره خوبی بود.
طاهاهم گفت:شرط میبندم موقعیتش جور بود تا خونه هم میرفت.
طاها تو خانواده مذهبی بوده ولی زیاد از دخترا دله خوشی نداره...چون تو دانشگاه چندتا دختری که باهامون دراتباط بودن زیاد مال نبودنو هرغلطی میکردن...واسه همین طاها همه رو به یه چشم میدید.
ولی من گفتم عمرا اینطور نیست.
همونجا طاها باهام شرط بست که میتونه با شمارفیق شه و بعدش...
سرشو انداخت پایین...
خشک شده بودم...
حس میکردم کلماتشو نصفه میشنیدم...
romangram.com | @romangram_com