#عشق_تو_پناه_من_پارت_79
-تو کوچیکه!!!
دست بردمو زیپشو باز کردم...یه قوطی سیاه بود...روشو خوندم قرصه میگرن بود!!!
یدونه دراوردمو از تو کوله خودم ابو دراوردم
-لیوان داری؟
سرشو بلند کرد...معلوم بود حالش خیلی بده...سیاهی چشماش...توخون بود.
دستشو اورد جلو وظرفه ابو گرفتو درشو باز کرد...
همونجور که قصو میبردم جلو تا بزارم تو دستش گفتم
-دهنیه!!
کفه دستشو گرفت سمتم میخواست بندازم تو دستش تا دستم بهش نخوره...
ولی من کفه دستمو نگه داشتم تا مجبور باشه از تو دستم برداره!!!
خدایا ببخش منو...
دستش میلرزید...اروم انگشت شصتو اشارشو اوردو سریع قرصو برداشت...
وقتی دستش خورد به کفه دستم...
حس کردم برق فشار قوی از تنم رد شه...انقدر دستش داغ بود که نگو...
romangram.com | @romangram_com