#عشق_تو_پناه_من_پارت_77
-بخور اروم شی!!!
یکم خوردم
-چرا اونجوری دعوا کردی؟
-بیخیال...اگه خوبی پاشو بریم.
بلند شدم...چیزی نمیخواست بگه نمیگفت!!!
بعد از خدافظی از کاوه راه افتادیم سمته خونه...
تو ماشین سکوته مطلق بود...محمد طاها فکر میکردو منم فکر میکردم...
اونو نمیدونم به چی؟
ولی من فکرم پیشه حرفایی بود که تو دعوا گفته شد...
چرا انقدر رفتی جلو؟
من نگرانه اون دخترم حیوون!!!
تو عوضی شدی!!!
چشممو بستم تا شاید صداهای توی مغزم بخوابن...
تا یکم اروم شم...
romangram.com | @romangram_com