#عشق_تو_پناه_من_پارت_75

-جرات داری حرف بزن تا خفه ات کنم.

امیر-ادم باش طاها...میفهمی داری چه گهی میخوری؟

دادزد:اره میفهمم...به تو چه شدی دایه مهربون تر از مادر؟

امیرم یقه محمد طاها رو گرفتو گفت

-من نگرانه اون دخترم حیوون!!!

مشته محمدطاها رفت تو صورته امیر...

نفسم تند شده بود...دعواداشت بالا میگرفت...حتی کاوه ونویدم نمیتونستن ارومشون کنن...

فقط زل زده بودم ببینم دارن چی میگن...

-تو گه میخوری نگرانی!!!

-تو داری گه میخوری...طاها چرا جدی گرفتی؟چرا انقدر رفتی جلو؟

محمدطاها عوض شدی!!!

محمدطاها-اره عوض شدم...تو رو سَنَنه؟

دسته محمد طاها رو پرت کرد از رو یقشو گفت

-نه...تو عوض نشدی...تو عوضی شدی!!!


romangram.com | @romangram_com