#عشق_تو_پناه_من_پارت_74
نوید هولش دادو گفت
-برو دیگه نرجس خانوم منتظره.
برگشت سمتو کفشاشو پوشید..ورو به بچه ها گفت
-یا علی.
-خدا حافظ همگی.
نوید-به سلامت.
کاوه-ابجی نری حاجی حاجی مکه ها؟
-ایشالله اگه قسمت بود بازم همیدیگرو میبینیم.
-ایشالله..خدانگه دارت!!
نگام رفت سمته امیر
-خداحافظ.
سریع پشت کردم و محمدطاهاهم پشته سرم که صدای امیر بلند شد
-طاها فکر نکن ساکت میشینم...نمیذارم هرغلطی خواستی بکنی.
یه دفعه محمدطاها سریع برگشت سمتشو یقشو گرفت
romangram.com | @romangram_com