#عشق_تو_پناه_من_پارت_72
بعد از خوردنه چایی
محمدطاها اشاره کرد که بلند شم...منم سریع پاشدم...
-کجا ابجی؟
محمد طاهاهم پاشد وگفت
-باید بریم...نرجس مدرسه رو پیچونده واومده!!!
سرمو انداختم پایین...خب حتما باید میگفتی؟
البته از لباسم کاملا تابلو بود.
امیر-بشین جایزه تو بگیر!
محمدطاها با فکی قفل شده گفت
-بمونه واسه خودت!
امیر پاشدو وایساد رو به روش قدبلند بود...اما یکم قدش کوتاهتراز محمد طاها بود...
-نه من سره شرطی که بستم هستم.
محمد طاها کنارش زد و گفت
-بمون.
romangram.com | @romangram_com