#عشق_تو_پناه_من_پارت_7
-ولی من تمام لباساتو اتوکردم.
لباسی که دستش بودو اورد بالا وگفت
-پس این چیه؟
-خب اینو دیشب شستم وگذاشتم خشک بشه!!!
دوباره صداشو برد بالا
-زر اضافی نزن.سریع اتوش کن میخوام.
رفتم جلو ازش گرفتمو سریع رفتم بالا وشروع کردم به اتو کردن...
همینجور که اشکام میریخت اتو میکردم...که حواسم نبودو دستم خورد به اتو وسوخت.
دیگه اشکام بی وقفه میریختو نمیتونستم کاریش کنم.
دراتاق باز شدو نریمان اومد تو
-کولباسم؟
لباسو تحویلش دادمو اونم بی توجه بهم رفت پایین.
کوله پشتیمو برداشتم تا واسه امتحان زیسته فردا یه چیزی بخونم که صدای داد مامان اومد.
-بله؟
romangram.com | @romangram_com