#عشق_تو_پناه_من_پارت_63

-امروزم نرفتم.

-پس فردارم نرو...میخوام ببرمت یه جایی!!!

-کجا؟

حس میکردم خیلی کلافست...حرف زدنش مثله همیشه نبود.

-پیشه یکی از دوستام.برو بخواب شب بخیر.

-خدافظ.

گوشیو قایم کردم تو کیفمو با درد دراز کشیدم رو تشک وپتو رو کشیدم رو خودم...

-خدایا خودت نجاتم بده...نذار به گناه بیوفتم.

بعد از خوندنه یه ایت الکرسی که عادت شبانم بود خوابیدم.

تا با روی باز به استقباله بدبختیه جدید برم.

**************************************

-سلام.

سرشو از رو فرمون بلند کرد...چشماش سرخ بود وموهاش اشفته...

-سلام...


romangram.com | @romangram_com