#عشق_تو_پناه_من_پارت_61
از همه بدتر نبود محمد طاهاست.
از اون روز دیگه ندیدمش...فقط شبی یه بار زنگ میزنه و احوالمو میپرسه که اونم الان یه هفته است نزده...دلم اشوبه نمیدونم میخواد چه اتفاقی بیوفته...محمد طاها مشکوک شده...کم حرفه کم شوخی میکنه با خودش درگیره...موقع حرف زدن اصلا حواسش نیست... جوابه اسمسامو دوتا درمیون میده وقتی هم میگم چته میگه یکم با مامان اینا بحثم شده...من که میدونم یکم نیست میفهمم داغونه...مامانش اینا بدجور مخالفه این ازدواجن!!!...
یه دفعه گوشی تو دستم لرزید وعکسش افتاد رو گوشیم.
سریع جواب دادم
-محمد طاها؟
خیلی اروم گفت
-سلام...
-سلام کجایی تو؟
-خونه کجا باید باشم؟
-چرا اینجوری محمد طاها؟
-سرم درد میکنه...میگم تو چرا صدات گرفته؟
با شنیدنه این حرف اشکام چکیدو بغضم گرفت
-نرگسی...بغض نکن حرف بزن!!!اشکامو پاک کردمو شروع کردم به تعریف...
-دیروز یه نفر تو کوچه سوت زد و منم برگشتم ببینم با کی بود که دیدم نرمانه...داشت با عصبانیت نگام میکرد...با ترسو لرز رفتم جلو گفتم جان داداش...یه دفعه دستشو بلند کردو خوابوند تو گوشم...
romangram.com | @romangram_com