#عشق_تو_پناه_من_پارت_55

-چشماتو باز کن وعادی صحبت کن هیچی نیست.

چشم بسته گفتم

-نه سرم گیج میره...حالا خوبش این بود؟

یه دفعه تو صداش نگرانی پیچیدو گفت

-وای اینا چیه داره باز میشه؟

چشممو باز کردمو نگاش کردم چندتا پیچ تو دستش بود...

-وای اونا چیه دستت؟

باترس گفت

-فکرکنم برای این چرخو فلک است داره باز میشه.

چنان جیغ زدم که محمد طاها تو جاش تکون خوردو اومد سمتم

-اِِِِ چته نرجس شوخی کردم.

ولی من فقط گریه میکردم وتو خودم جمع شده بودم.

یه دفعه محمد طاها خم شد پایینو داد زد

-علی بیار پایین میخوایم بیایم پایین!!!


romangram.com | @romangram_com