#عشق_تو_پناه_من_پارت_41

لبخند زدم.

-بهتری؟میتونی رانندگی کنی؟

-اره بابا وقتی کنار تو نشستم معلومه که خوبم...این سردردام ماهی یه بار میاد سراغم...حالا هم امروز اومد وسبب شد شما گوشه چشمی به ما نظر کنی!!!

-ولی من میترسم!

-ترس نداره...صبر کن.ماشینو کشید کنار جاده وگوشیشو که یه گوشیه مشکیه لمسی بودو از تو جیبش درارود.

پشتشو باز کرد وباتریشو دراورد...

دوسیم کارته بود اونی که دائمی بودو برداشتو یه ایرانسل موند توش.

باتری رو انداخت سرجاشو روشنش کرد.

گوشیو گرفت سمتم

-بیا این گوشیم دسته تو بذار تو کیفت هروقت وقت داشتی بهم اسمس بده میتونی باهاش کار کنی؟

-نه بلد نیستم!

یکم کارباهاشو یادم دادو شماره خودشم سیو کرد توش وگذاشت رو بی صدا

داد بهم.

بعدش یکم تو ماشین نشستیم ومن بازم براش حرف زدم و گفتم که فقط یه عمو دارم ویه دایی که الان خارجه...


romangram.com | @romangram_com