#عشق_تو_پناه_من_پارت_40

ممنونم.

همونجا نشستم تا سرمش تموم شدو از روتخت بلند شد...اروم اروم کنارم راه میومد.

وقتی کنارش راه رفتم فهمیدم چندتا پرستار نگاشون بهمونه...

چه حس خوبی بود که محمد طاها منو دوست داشت.

-بریم من ماشینمو بردارم؟

-باشه بریم.

نشستم تو ماشین

-خب کجا بریم.

-نمیدونم!

صدای تیک تیک راهنما واز پارک اومد بیرون...همونجور که نگاش به اینه بود گفت

-تو چی میدونی؟

سرمو اوردم بالا و ناراحت نگاش کردم.

دستشو برد بالا با خنده گفت

-به جونه مادرم شوخی کردم...


romangram.com | @romangram_com