#عشق_تو_پناه_من_پارت_30

-ولی من واقعا دوست دارم.

توجه نکردم...اینم چرتو پرت میگه...وای الان جواب مامان اینا رو چی بدم...خداکنه از مدرسه زنگ نزده باشن...پهلوم دوباره تیر میکشید دستمو گذاشتم روشو راه افتادم به سمت خونه.

وقتی وارد شدم

نگاه بابا که بهم افتاد گفت

-فرداشب عموت اینا میان حرف نباشه!

بابا بذار سلام بدم...از راه برسم....

(خب حداقل بگین تا اخر مدرسم چیزی نگین بعدش باشه.)

صدای پسره اومد تو مغزم...فکر خوبی بود...سه ماهم سه ماهه.

-بابا من راضیم.

لبخند زد..

-ولی یه شرط...

صدای دادش باعث شد تو جام بلرزم

-خفه شو تخمه سگ...ادم شدی واسه من شرطو شروط میذاری؟

صدای مامان اومد


romangram.com | @romangram_com