#عشق_تو_پناه_من_پارت_24
-اسم من محمد طاهاس...خیلی وقته دنبالتونم...چند وقت پیش که داشتم از این محل رد میشدم دیدمتون وخیلی خوشم اومد ازتون...خواستم مادرمو بفرستم خدمت خانوادتون گفتم اول بهتره با خودتون صحبت کنم که خدا خیرتون بده یه دفعه هم اجازه ندادین!!!
من چه مشکلاتی دارم این چی میگه؟
-اقا من دارم درس میخونم پس بیخیاله من شین.
-من خیلی وقته دنبالتوم...چه جوری بگم عاشقتون شدم...عاشق نجابتتون...سربه زیریتون...مهربونیتون...مظلوم یتتون...سرسختی تون...
اشکام بی وقفه میریخت...
-نرجس خانوم نمیخوای بگی را گریه میکنی...به خدا قول میدم هیچی نگمو تو فقط حرف بزنو اینجوری اشک نریز...دادبزن...گریه کن.
خیلی وقت بود دلم میخواست داد بزنم...
هق هقم رفت بالا...زجه زدم...نالیدم...وخدا رو صدا کردم...
حس میکردم واقعا دلم میخواد حرف بزنم...تو عمرم با کسی جز خدا درددل نکرده بودم والان شدیدا نیازمند یه گوش شنوا بودم.
شروع کردم به گفتن...توجه نکردم دارم واسه کسی حرف میزنم که چند وقت بود سرکوچمون وایمیسادو چند بار صداشو شنیده بودمو امروز منو رسونده بود بیمارستان...توجه نکردم این ادم یه پسره...
این ادم غریبه است...
این ادم نا شناسه...
گفتم...گفتم از بیکسیم...از بی پناهیم...ازبی چارگیم...
گفتم از مادری که برام مادری نکرده...
romangram.com | @romangram_com