#عشق_تو_پناه_من_پارت_23
-بشین هیچکس نمیبینه...ولی تو پارک صدرصد داداشت هست.
رفتم سمته ماشینو پاموبلند کردمو رفتم بالا...چون واقعا ماشینش خیلی بالا بود.
وقتی نشستم حس کردم بازم پهلوم تیر کشید.
اگه بابام بفهمه چه غلطی کردم خونم حلاله...اگه نریمان بفهمه...بیچارم...تمام صحنه های دیشب اومد جلو چشممو...دردایی که کشیدم...پس چرا نمیمیرم راحت شم...خب یه جوربزنین که بمیرمو تموم شه دیگه.
-بازم که داری گریه میکنی؟
اشکمو پاک کردمو دماغمو کشیدم بالا
-چرا حرف نمیزنی؟
-چی بگم؟
-میگم کی این بلا رو سرت اورده؟
سرمو انداختم پایین.
دندرو جا زدو گفت
-بهتره بگم کیا؟
-اقا تورو خدا دست از سرم بردارین؟شما دیگه چی از جونم میخواین؟
ماشین کشید کنار خیابونو برگشت سمتم
romangram.com | @romangram_com