#عشق_تو_پناه_من_پارت_123

-چی میشنوم من نرجس؟

-درست شنیدی برو...

مادرش رفت بیرونو گفت

-بیا محمد بیا..خوشبخت شه دخترتون.

هنوزصدای بسته شدنه درخونه رو نشنیده بودم که بغضم ترکیدو صدای گریم تو کله خونه پخش شد.

مامان نشست رو مبلو پا انداخت رو مبلو گفت

-نه خوشم اومد...خوب چیزی تور زدی...پسره خوش قیافه بود...چی به خوردش دادی که اینجوری میخوادت...

همونجور که سرم رو زانوهام بود گفتم

-ول کن مامان.

-من ول کنم؟اره؟دختره عوضی میدونی چه حرفایی بهت زد؟فهمیدی چیکار کرد؟زنیکه هرچی از دهنش دراومد بارمون کرد!!!

ومن بازم هق هق کردمو تمام حرفاشونو به جون خریدم...

از همه بدتر وقتی بود که نریمان فهمید...

بازم لگداش به پهلوهامو شکمم چسبید...

دیگه خبره شده بود ومیدونست چه جوری بزنه که هیچ اثری نمونه وفقط درد بکشم.


romangram.com | @romangram_com