#عشق_تو_پناه_من_پارت_120
وگرنه الان اونم میزد توسرم....
لحظه به لحظه خورد تر میشدم...نفسم تند شده بود وپشته سرش اشکام تند تند میریخت...
نمیخوام بریزین...یک دفعه هم شده اشک نریز نرجس...
خاک توسرم با این اشکام...با این ضعفم...
مامان صداش رفت بالا
-هوی خانوم حده خودتو بدون تو خونه من نشستی داری حرف میزنیا!!!
محمدطاها برگشت سمته مامانمو گفت
-خانوم شما اروم باشین...مامانه من یکم تند برخورد کرد شما ببخش...مامان نکن تورو خدا!!!
مادرش دوباره اروم شدو پارو پا انداختو گفت
-محمد داری میری رو اعصابما یک ماهه رو مخه من قدم زدی بس نبود؟برگشت سمته مامانو گفت
-خانوم...من انقدرم بد نیستم...اینم میدونم وقتی جایی مهمونم حرمت نگه دارم...پسره من یه دوره ای با دختره شما دوست بوده که این تو خانواده ما قدغنه...ما اصلا دوست نداریم دخترو پسر قبل از ازدواج باهم رابطه داشته باشن...اصلا یه همچین دخترایی وقتی با پسره من رفیق میشن...از کجا معلوم با صد نفر دیگه نباشن؟
مامان توپید
-خانوم مثله اینکه پسره شما دنباله دختره من بوده ها...
سرم پایین بودو نمیفهمیدم چه جوری همدیگرو نگاه میکنن.
romangram.com | @romangram_com