#عشق_تو_پناه_من_پارت_118

معلوم بود با توپه پر اومده!!!

اروم سرمو اوردم بالا...به غیر از چشماش که رنگی بود بقیه اجزای صورتش نشون میداد که مادر محمدطاهاست!!!

-سلام.

جوابشو نشنیدم ولی نگاه تحقیر امیزی که بهم انداخت و کامل حس کردم.

پشته سرشون عطر محمدطاها برام اومد سرمو بالا گرفتم...نا خداگاه اشکم چکید...

صورتش پراز زخم بود...سرش معلوم بود بخیه خورده...دستش باند پیچی شده بود...

خیلی اروم گفت

-نرجسی...

چشممو بستمو گفتم

-بفرمایید.

راه افتاد سمته مادرشو کنارش نشست.خونه تو سکوته مطلق بود وفقط صدای گوینده اخبار رو مخ بود...

سریع شربت ابلیمو درست کردمو ریختم تو لیوانو رفتم بیرون...

اول بردم سمته مادرش...قیافشو جمع کرد گفت

-میل ندارم...


romangram.com | @romangram_com