#عشق_تو_پناه_من_پارت_117

مامان دمپایی های بابا رو پوشیدو رفت سمته در

-بله؟

با باز شدنه در شلوارلیه نریمان از دستم افتاد...

محمدطاها با پیشونی که یه چسب روش بود وبا یه خانوم چادری جلو در وایساده بود!!!

مات شده بودم که مامان داد زد

-برو تو.

لنگون لنگون دوییدم تو خونه که دیدم...مامانو اون خانوم دارن میان تو ومحمدطاها هم پشته سرشون.

سریع چادرنمازمو که رومبل های دربو داغونمون بودو گذاشتم روسرم...

هنوز صورتم کبود بود وپامم میلنگید...

اونم به خاطر این بود که نریمان رو مچه پام سرپاوایساده بود!

مامان همونجور که دروباز میکرد گفت

-بفرمایید.

جلو در وایسادمو سرمو انداختم پایین...نگام افتاد به کفشای پاشنه بلندش که دراوردشونو اومد تو...حالا روبه روم وایساده بود...

-سرتو بالا کن ببینم کیه اون دختری که مخه پسره منو زده.


romangram.com | @romangram_com