#عشق_تو_پناه_من_پارت_116
-باید بمیرم که نتونستم ازت دفاع کنم...باید.
-تو تنها بودی محمدطاها!!!
-تو از من تنها تری!
اشکام بی وقفه میریخت...از مهربونیش...از دردی که تو صداش بود...
-عیبی نداره..ولی محمدطاها زنگ زدم که بگم تمومش کن...تو رو خدا...نریمان دنبالته...بگیره بلا ملا سرت میاره...تو رو خدا دیگه کاری با من نداشته باش...من دارم ازدواج میکنم.
یه دفعه با دادی که زد گوشیو از گوشم دور کردم
-تو غلط میکنی...نرجس اون رو سگمو بالا نیارا...من به مامانم گفتم تو رو میخوام...گفتم یا تو یا هیچ کس...میخواد بیاد خونتون...تو رو خدا تحمل کن یکم.
هق هقم بالا رفته بود نمیتونستم حرف بزنم...
-گریه نکن نرجسی...
-همه چی تموم شد محمد طاها خدافظ.
گوشیو گذاشتمو همونجا نشستمو به حاله خودمو وعشقم زجه زدم!!!
دوروز مونده بود به خواستگاریه جدیه نادر از من...
یه جوایی خواستگاری که نه...بله برون بود وفامیلای زنعمو میخواستن بیان!!
داشتم لباس میشستم که زنگه خونه رو زدن...
romangram.com | @romangram_com