#عشق_تو_پناه_من_پارت_111
-جانم خاله اشرف؟
-سلام خاله جان تویی کاوه؟
-اره خاله خوبین؟
-این محمدکجاست جواب نمیده...
نگاهش به سمت محمدطاهایی که چشمانش بسته وصورتش کبودو زخمی بود رفتو گفت
-دستش بنده خاله یکی دوساعت دیگه خودش بهتون زنگ میزنه...
صدای اشرف نگران شد
-دلم شور میزنه خاله...راستشو بگو...
سعی کرد مثله همیشه لبخند بزند
-نه بابا خاله اولا بادمجون بم افت نداره...دوما ما از این شانسا نداریم که؟
اشرف با این مسخره بازیه کاوه مطمئن شد که چیزی نیست که نگران شود
-باشه خاله بهش بگو بهم زنگ بزنه!
--چشم خاله...بای.
-بای ودرد...خدافظ.
romangram.com | @romangram_com