#عشق_تو_پناه_من_پارت_107
اصلا نمیتونستم محمدطاها رو ببینم...
فقط جیغ میزدمو سعی میکردم جداشون کنم...
یه نفر به چند نفر اخه؟
چنددقیقه نشد که دورشون شلوغ شدو مردم رسیدنو جداشون کرد...
اخرین نفر نریمان بود که جداشد...اونم کتک خورده بود...
کاوه نشسته بود کنار هیکل جمع شده محمدطاها...
چشمم افتاد بهش...
صورتش پراز خون بود...لباساش پاره وخاکی شده بودن...
چشماش و محکم فشار میداد...سرفه کرد که از تو دهنش خون ریخت بیرون...
گلوم از جیغایی که زده بودم میسوخت...
قدمامو کشیدم سمتش که دستم از پشت کشیده شد...
-رابیوفت...
مقاومت کردم که برم سمتش از لابه لای جمعیت کشیدم بیرون...
-نمیخوام...ولم کن...محمدطاها...
romangram.com | @romangram_com