#عشق_تو_پناه_من_پارت_103

شرمنده نگام کرد

-اره...اعتراف میکنم غلط اضافه کردم ولی همون شرط باعث شد دنبالت باشم...همون شرط باعث شد بیامو بینمت...که اروم اروم عاشقت بشم..وگرنه من مرض نداشتم پنج صبح از خوابم بزنمو راه بیوفتم بیام این وره شهر که ببینم داری میری مدرسه!!!

اشکمو پاک کردم

-دروغ خوب میگی!!!

دستشو کشید پشته گردنش

-خداشاهده نه...به مرگه خودم نه...نرجس امیر فکر میکرد میخوام به خاطر شرط ادامه بدم...اون نمیدونست دلمو دادم...نمیدونست...به کی قسم بخورم؟نرجس من واقعا دوست دارم...فکر نکردی چرا کاوه ونوید نیومدن بهت بگن؟چون من بهشون گفته بودم که میخوامت...گفته بودم که عاشقت شدم...به خدا الانم کاوه تو ماشینه وحاضره شهادت بده...دیشب با مامانم حرف زدم...گفتم عاشقت شدم...مخالفت کرد..ول من هستم...یکم تحمل کن...میام به خدا میام...شده تنها ولی میام!!!

اشکام بی وقفه میریخت...

امدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟

-هرچی بین منو تو بوده تموم شده بهتره بری!!!

راه افتادم که استینمو گرفت

-باور نمیکنی؟به جون خودت که عزیزترینمی من اولش واسه شرط اومدم ولی وقتی حرفاتو شنیدم...وقتی اخلاقاتو دیدم واسه دلم اومدم...به خدای احدو واحد قسم!!

چشممو بستم...کنترله اشکام کاره من نبود...

مطمئن بودم راست میگه...از چشماش میخوندم راست میگه...

ولی...


romangram.com | @romangram_com