#عشق_تو_پناه_من_پارت_102

یه نگاه به دورو ور کردم خطرناک بود هر لحظه ممکن بود کسی ببینه ما...

-ولم کن اقا برو کنار برم.

دوتا دستاشو باز کردو سده راهم شد...

-تا حرفامو نشنوی نمیذارم بری!!!

-من نمیخوام حرفاتونو بشنوم...برید کنار الان داداشم میرسه!!!

با عصبانیت یه بار چشماشو بازو بسته کرد

-باید بشنوی باید...

رفتم سمته راست که رد شم خودشو کشید راست تا نتونم

کلافه گفتم

-ولم کن!!!

زل زد بهم وخیره شد تو چشمام

-نه باید بشنوی...نرجس به خدا دوست دارم...خداشاهده عاشقتم...به کی قسم بخورم؟

اشکام چکید...چرا قسم میخورد چرا حرفاشو تکرار میکرد...

-خیلی پستی...خیلی...تو سره من شرط بستی...میفهمی یعنی چی؟


romangram.com | @romangram_com