#عشق_اجباری_پارت_9

_مطمئن باش اگه حتی یک درصدم احتمالش باشه زن من بشی من یک درصد هم شبیه بردارم نیستم ومیکُشم زنی که ناموس من باشه وبخواد انقد هرز بپره پس حواستو جمع کن..
با چشم های گرد شده به عصبانیت ورگ بیرون زده از گردنم نگاه میکرد این دختر میدونست چیکار کنه که منو تحریک کنه که به خواستش تن بدم اونم بازی با غیرت دایان احمدی بود شاید به هدفش میرسید امامطمعنا سرنوشت خوشی نداشت قلقلک دادن غیرت دایان..
با عصبانیت هلش دادم جلو وخودم پشت سرش راه افتادم وجلوشو گرفته بودم تا خیلی تو دید نباشه از رستوران بیرون اومدیم وباعصبانیت هلش دادم طرف ماشین وپرتش کردم داخل ماشین...


"نمای خانه شهباز"
*آروا:
سرم داشت میترکید از چیزای که خونده بودم
یعنی قرار بود من برده اش باشم ؟؟؟
داشتم واژه های که خونده بودم وکنارهم میچیدم تا بتونم جمله با معنی ازتوش دربیارم..
_مازوخسیم..برده..ارباب..شکنجه...مادهسگ...
داشتم زیر لب باخودم حرف میزدم که در باز شد و کفشای شهباز جلوم قرار گرفت سرمو با چیزی که دستش بود خم کرد و مجبورم کرد جلوش سجده کنم ..
_خوندی؟؟
_بله...
جلوم نشست وچونمو محکم تودستش گرفت انقد محکم فشار داد که صدای ناله ام بلند شد و بعد با ضربه محکمی که تو صورتم خورد پرت شدم رو زمین..
_قانون بعد ..پشت بند کلماتت باید ارباب وبشنوم فهمیدی تخم سگ؟؟؟؟
همچنان روی زمین افتاده بودم و اشکام اروم از گوشه چشمم سرازیر شد شهباز اومد جلو صورتم و کفشش و روی صورتم گذاشت حالا یه ور صورتم به زمین چسبیده شده بود و اونطرف صورتم داشت زیر پای شهباز له میشد ...
_هنوز مونده تا رامت کنم...
با حرفش لرزه به تنم افتاد یعنی قرار بود بیشتراز این خفت وخواری بکشم؟ ؟..
_فک نکن قراره مث چیزای که تو اون کتاب خوندی باهات رفتارکنم اون دادم بخونی که فقط این رابطه رو بشناسی و یادت باشه توفقط برای من یه سگ کثیفی یه سگ کثیف مث اون داداش حرومزاده پست فطرتت اگه نزاشتن اونو بادستای خودم خفه کنم توروکه میتونم ها؟؟
کاش این ادم میفهمید حرفاش هر لحظه داره وجود منو به آتیش می‌کشه وعذابم میده کاش میفهمید و اروم میشد کاش میفهمید باهمین کاراش هم آروا رو خورد کرده ودیگه لازم به کشتنش نیست..
توافکار خودم غرق بودم وداشتم فکرمیکردم چیشد دختری که توناز و نعمت بزرگ شده بود به اینجا رسید که صدای داد شهباز منو از دنیای خودم بیرون کشید...
_میتراااا...میترااا..
با هربار فریادش تن من میلرزید که به یه دیقه نرسید در اتاق باز شد وبعد صدای همون دختر نفرت انگیز پیچید تو اتاق ..

romangram.com | @romangram_com