رمان عشق اجباری

#عشق_اجباری_پارت_8



*دایان:
بعد از ده دیقه به رستورانی که قرارداشتیم رسیدم سریع از ماشین پیاده شدم وداخل رستوران شدم تواین رستوران خیلی اومده بودم برای همین اکثر پیش خدمتا میشناختنمو به محض ورودم برای استقبال اومدن..
_سلام جناب سروان خوش اومدمید..
_سلام محمد جان..
داشتم جواب سلام های پشت سرهم پیش خدمتارو میدادم که دیدم بیتا از طبقه بالا داره بال بال میزنه ومنو صدا میکنه با غضب نگاش کردم که فهمید باید سرجاش بشینه بعد از پنج دیقه رفتم بالا که بادیدن تیپ افتضاح وارایش زننده بیتا اخمام توهم رفت...
_سلام عزیزم..
بدون اینکه جواب سلامش وبدم با عصبانیتی که ناشی ازاین همه سرخوشی بیتا بود جوابشو دادم..
_مثلا ما عزداریم خودتو مث دلقکا درست کردی
چهرش درهم شد وباناراحتی نشست..
_مُد..
_هرچی مد باید بپوشی؟؟ اینارو نمیپوشیدی سنگین تربودی..بیتا به من ربطی نداره چه غلطی میکنی یادت باشه تو اصلا برای من مهم نیستی فقط وفقط هنوز زن داداشمی و متاسفانه بچه برادرم توشکم تو داره بزرگ میشه واینم آویزه گوشت کن دفعه دیگه خواستی با من بیای بیرون مث ادم لباس بپوشی چون من ابرو دارم ونمیخوام بقیه بگن غیرت دایان نم کشیده..
_باشه ببخشید...حالا بیا راجب چیزای مهم تر حرف بزنیم
_چیز مهم؟؟
_ازدواجمون دیگه مهم نیس از نظرت؟؟
_ازدواجمون؟؟ نکنه جدی گرفتی؟؟؟فک کردی من باتوی که با چشم خودم کثافت کاری ات و دق کردن برادرم ودیدم ازدواج میکنم؟؟
_اون مال گذشته بود دایان من پشیمونم من الان مادر شدم..
_جمع کن بابا اگه تاالانم هیچی نگفتم فقط بخاطر قلب اقاجون ..
_اگه من اینجوری لباس بپوشم غیرتت نم برمیداره اما اگه زن بیوه برادرت با یه بچه تواین شهرباشه وهرکسی به خودش اجازه بده نگاش کنه غیرتت نم برنمیداره؟؟اگه بچه برادرت یتیم بزرگ بشع غیرتت نم برنمیداره؟؟؟
_زن برادرم اگه آدم باشه کسی جرات نمیکنه بهش نگاه کنه درضمن بامن حرف میزنی صداتو بالا نبر نزار دهنمو باز کنم چیزای که نباید بگم وبه آقاجون بگم..
به وضوح رنگ چهرش پرید وسریع از جاش بلند شد..
_طرف حساب من خود اقا جون مطمئنا اون از تو با غیرت تره و نمیذاره ناموس پسرش تواین شهر تنها نوه اشو یتیم بزرگ کنه ..
واینستاد جوابشو بدم وپشتشو کرد وخواست بره کلافه بلند شدم و خواستم جلوشو بگیرم که نره اعصاب آقاجون بهم بریزه که بادیدن مانتوی کوتاهش که حتی روی باسنشم نگرفته بود باعصبانیت رفتم طرفشو دستشو کشیدم وبرش گردوندم سمت خودم ..

romangram.com | @romangram_com