#عشق_اجباری_پارت_5

_نازی خانوم بفرستش بیرون..
صدای همون دختری بود که اورده بودم تو اتاق با گرفته شدن دستم و فکر اینکه از الان قراربود این بازی شروع بشه ترس وجودمو برداشت..
جلو در رسیده بودیم که قبل ازاینکه دستگیره روبکشم وباز کنم دستم کشیده شد..وبعد صدای ارایشگر وشنیدم..
_نترس مادر تو دختر خوبی هستی خدا کمکت میکنه..
باهمین یه جمله اش انرژی گرفتم که خدا میدونه وچقد ازش ممنون بودم بخاطر اطمینان اعتمادی که تودلم ریخته بود ..
_مرسی..
لبخند زدم و ناخودآگاه لپشو بوسیدم کع همزمان در باز شد..
_چه گوهی میخورید سه ساعت ...
با عصابانیت دستمو کشید واز اتاق آوردم بیرون با نفرت نگاش کردم که هولم داد روی زمین ..
_مستقیم به من زل نزن سگ کثیف..
دلم شکست ازاین همه حقارت دلم میخواست بلند شم بزنم تو گوشش اما میدونستم این منم? که ضرر میکنم ..سرمو انداختم پایین وترجیح دادم حرفی نزنم میدونستم باید به این رفتار عادت کنم ..تو دنیا وبدبختی های خودم غرق بودم که با بسته شدن زنجیری دور گردنم سرمو با تعجب چرخوندم سمتش..
_اونجوری نگام نکنا..همه سگا قلاده دارن..
دیگه داشتم شاخ در میاوردم این چی میگفت ؟
دیگه بهم اجازع فکر کردن نداد و باکشیدن زنجیر قلاده به سمت پله های بردم که به طبقه بالا ختم میشد..با درد وزور چهاردست وپا از پله ها بالا بردم طبقه بالا هم به بزرگی طبقه پایین بود فقط خلوت تر وتمیز تراز اون پایین بود با دیدن دری که جلوش قرار گرفته بودیم وحالا دختره داشت در میزد سرمو بالا اوردم..
_بیاتو..
باشنیدن صدای شهباز لرزش بدنم شروع شد خواستم بلند شم وبرگردم که دختره محکم کوبید تو کمرم و زنجیر قلادمو کشید ودر اتاق وباز کرد ورفت داخل با خشونت پرتم کرد رو زمین که افتادم..
_میتونی بری
با صدای بسته شدن در فهمیدم تو اتاق با شهباز تنها موندم..تواتاق سکوت ترسناکی حکم فرما بود که فقط با صدای قدم های شهباز شکسته میشد با قرار گرفتن کفش شهباز جلو صورتم سرمو بالا اوردم که شهباز با دسته شلاقی که تو دستش بود اروم مجبورم کرد سرمو بندازم پایین ..
_قانون اول هیچ وقت تو چشمای اربابت نگاه نکن..
تودلم داشتم واژهاشو کنار هم میچیدم تا بتونم تعریفی براشون پیدا کنم ..
که با صدای قهقهه وحشتناک ومستانه شهباز ترسم بیشتر شد..
_هاپو کوچولوی من..
دور اتاق میچرخید وباخودش حرف میزد وبلند میخندید..


romangram.com | @romangram_com