#عشق_اجباری_پارت_37
تو یه لحظه تمام حس های خوبی که به وجودم تزریق شده بود ازبین رفت وباخودم فکر کردم نکنه تمام این محبتای دایان بخاطر بستن دهنمه ..
اما باشنیدن اسمم از زبونش بااون صدای قشنگش ولحن فوق العاده دلنشینش همه چیز از یادم رفت ..
_اروا؟؟
_گفت ..گفت ..چیز..مشکوکی ندیدی..
_خوب ..
_گفتم نه ..
_چرا ؟؟
_چی چرا؟؟
_چرا گفتی نه ؟؟
نمیدونم توچشماش چی دیدم که احساس کردم الان منتظر شنیدن چیزی که خودش میخواد ..
_چون چیز مشکوکی ندیدم ..
با لبخند سرشو تکون داد ودوباره مشغول نوازش کردن گردنم شد ..
*دو روز بعد:
*دایان:
امروز از صبح استرس بدی به جونم افتاده بود دلیل این همه استرس واظطراب ونمیفهمیدم اولین عملیاتم نبود که اما یه صدای تووجودم تکرار میکرد اولین عملیاتت نیست اما اولین عملیاتی که اروا کنارته ..
کلافه سرمو چرخوندم سمت ارشا که تواین چند روز ،روزه سکوت گرفته بود وهیچی نمیگفت چشماش ازهمیشه سرد تر بود و پوچ پوچ نگاهم وازش گرفتم وبه چشمای دخترکی دوختم که جلو پام زانو زده بود وبادستای کوچیکش داشت انگشتای پامو ماساژ میداد اروم دست کشیدم روی موهای لختش که سرشو اورد بالا بادیدن چشمای معصومش کلافه تر شدم میدونستم دلیلش چی میترسیدم، میترسیدم که دیگه نتونم این چشمارو ببینم ...
مهمونا یکی یکی واردمیشدن وهرکدوم یا با برده ای میومدن یا از برده های شهباز انتخاب میکردن ..کلافه بودم از دیدن این صحنه ها ودختر پسرای که برهنه هرکدوم مشغول کاری بودن نگاهمو با رضایت دوختم به اروا که تنش لباس کرده بودم تا درمقابل این همه چشم ناپاک بدنش به نمایش گذاشته نشه ولی بازم خیلی راضی نبودم چون اگه دست خودم بود یه روسری هم سرش میکردم ولی حیف که اگه اینکارومیکردم شهباز دیگه واقعا شک میکرد ..
دستمو سمت اروا دراز کردم ومجبورش کردم بایسته به سمت خودم کشوندمش وروی پام نشوندمش ..متوجه نگاه بد شهباز شدم امااهمیتی ندادم اون اگه غیرت داشت زن باکره اشو نمیداد دست من ..
بوسه ای ریز واروم پشت گوش اروا نشوندمو سرشو به سینم چسبوندم ..
جوری که هیچکس نشنوه زیر گوشش حرف میزدم ..
_اروا قول بده امشب هراتفاقی افتاد فقط خودتو نجات بدی..
سرشو باتعجب بالا اورد وخیرشد بهم ..منتظر حرفی ازش نموندم چون میدونستم چیزی نمیگه ..
romangram.com | @romangram_com