#عشق_اجباری_پارت_36
بعد از حدود ده دیقه اروا درحالی که زنجیر قلادش به دست دختر دیگه ای بود ازپله ها پایین اومد به روی خودم نیاوردم وباغرور خیره شدم بهش متوجه حضورمن نشده بود هنوز چون سرش پایین بود دختره اروا رو به سمتم داشت میاورد که تو چند قدمیم نفهمیدم چی احساس کرد که سرشو به شدت بالا اورد وبا دیدن من به وضوح چشماش برق زد تقریبا به سمتم پرواز کرد وهمونطوری چهاردست وپا به زیر پام پناه اورد وساق پامو توی دستش گرفت..دختره چند لحظه با تعجب به اروا خیره شد وبعد راهشو کشید ورفت ..
دستی رو سر اروا کشیدم و موهاشو نوازش کردم ..
_خوبی خانوم کوچولو ؟؟
بازم مثل همیشه سکوت کرد وفقط به تکون دادن سرش اکتفا کرد ..
خواستم از پام جداش کنم که محکم تر پامو گرفت وتند تند روی کفشمو بوسید ..
از حرکاتش کلافه شده بودم ودوس نداشتم اینکارا روبکن اما بافکراینکه شاید اینجوری اروم بشه چیزی نگفتم نگاهم افتاد به ارشا که با تعجب به منو اروا نگاه میکرد..
_چیه ادم ندیدی ؟؟
لبخند شیطونی زد وبدون اینکه چیزی بگه بلند شد رفت سمت حیاط ..
_اروا ؟؟اروا خانوم ؟؟
اروم سرشو از روی کفشم برداشت وبا چشمای نازش خیره شد بهم دستی روی لبای خشکش کشیدم وبا انگشت شصتم لباش واروم نوازش کردم که بوسه ریزی روی انگشتم نشوند .... با گرفتن زنجیر قلادش به سمت اتاقمون رفتم...
*آروا:
خودمم دلیل کارامو نمیفهمیدم اما نمیتونستم منکر حس خوبی بشم که ازدیدن دایان پیداکرده بودم شاید فکرشو دیگه نمیکردم که باز بتونم ببینمش اما حالا دوباره تواتاقمون روبه روش زانو زده بودم ودایان مث همه این مدت با چشمای خوش رنگ مهربونش خیره شده بود بهم..
دستشو به سمتم دراز کرد و اروم روی گونمو نوازش کرد چشمامو بسته بودم وصورتمو میمالیدم به دستش ..دستش اروم پایین تر رفت وروی گردنم ثابت موند سرمو بادستش خم کرد ودستش وبرد پشت گردنم صدای بازشدن قفل قلادم وبعد صدای نفس عمیقی که من بعد ازمدت هاکشیدم توی اتاق پیچید ..
دایان بلند خندید وسرمنو بالا اورد ..
_چند وقت نفس نکشیدی کوچولو ؟؟
دایان باخنده پرسید امامن با جدیت جوابشو دادم ..
_دوهفتس ..
نمی دونم چی توچشمام دید که نگاهش رنگ غم گرفت خواست چیز دیگه ای بگه که نگاهش روی نقطه ای متوقف شد رد نگاهش وگرفتم که امتداش رسید به گردنم کنجکاو شدم و نگاهمو انداختم به گردنم با دیدن پوست متورم شده ام خودمم با ترس خیره شدم به جای که روی گردنم افتاده بود ..
انگشت دایان اروم رد روی گردنمو نوازش میکرد ..
_چیکارکردن باهات اروا ..
سرمو انداختم پایین که تویه لحظه احساس کردم گردنم اتیش گرفته که بخاطر برخورد لبای داغ دایان باگردنم بود ..دور تا دور رد روی گردنم وبوسید ..
_شهباز چی ازت پرسید ؟؟
romangram.com | @romangram_com