#عشق_اجباری_پارت_22
لباساشو آماده کردم وتوی دستم گرفتم جلو دراتاق نشستم ومنتظر اومدنش شدم ..
لباسارو بی تفاوت ازدستم گرفت وگوشه دیگه اتاق مشغول عوض کردن لباساش شد سرم پایین بود انتظارمیکشیدم که قلادم ازپشت کشیده شد ومجبور شدم بچرخم چرخیدنم همانا وقرار گرفتن جسم فوق العاده سنگینی روکمرم که باعث شد با سر پخش زمین بشم همانا..
با خوردن ضربه ای به پهلوم وصدای شهباز تازه فهمیدم این سنگینی چی بوده..
_بلند شو تن لششششش...زود باش راه بیوفت تا سیاهت نکردم..
ازترس ضربه های شلاق به هربدبختی بود خودمو بلند کردم اماوزن شهباز خیلی بیشترازمن بود وقتی خواستم اولین قدم وبردارم حاظرم قسم بخورم صدای خورد شدن استخون هامو شنیدم با لگد دوباره شهباز به پهلوم به سختی پاهامو حرکت دادم وباهرقدم یه ضربه محکم به پهلوم میزد و مجبور ام میکرد که حرکت کنم ..خواستم برم سمت پله ها که شهباز عقلش رسید ومانعم شد قطعا میدونست اگه از پله ها پایین ببرمش مطمعنا کل پاش میکنم برای همین باکشیدن قلادم به سمت دیگه ای چرخوندم و به سختی خودمو رسوندم به اشپزخونه طبقه بالا...
نمای خانه شهباز
*آروا:
بعد از خوردن صبحانش که بازم هیجی نصیب من نشد باز نشست روی کمرم و من به سختی تااتاق حملش کردم جلوی تختش از روکمرم بلند شد دستمو گذاشتم روی کمرم واروم مالیدم که چیزی محکم روی دستم خورد وبرای چندلحظه نفسم رفت..
_بنداز پایین دستتو ..
باز تحقیر باز فحش وکتک ودرد شروع شده بود ومن در جواب تمام این رفتارا فقط میتونستم اشک بریزم ..
_لختتت شوو..
صداش باز عصبی شده بود بدون ذره ای رحم واین منو خیلی میترسوند..
همونطور نشسته سعی کردم لباسامو دربیارم بخاطر درد بدنم خیلی نمیتونستم دست وپام وتکون بدم بخاطرهمین طول کشید در اوردن لباسم داشتم سعی میکردم شورتمو دربیارم که به سمتم هجوم اورد وتقریبا شورت وسوتینمو توی بدنم پاره کرد..
_حروم زاده ...
متنفربودم ازاین کلمات، ازلحن شهباز، حتی از همه این لحظه ها متنفربودم شهباز نزاشت بیشتراز اون توافکارم غرق بشم وبا پس گردنی که بهم زد پرت شدم به سمت جلو ..
شورتمو که ازپام در اورده بود وتوی دهنم فرو کرد درسته مال خودم بود اما بازم چندشم شد وچندبار عق زدم که اینبار شورت وباشدت بیشتری تودهنم فروکرد و دستش هم تقریبا تا مچ تودهنم بود دماغمو گرفت ودستشو بیشتر تودهنم فرو کرد جوری که احساس کردم هرلحظه ممکنه شورت وقورت بدم ..کم کم نفسم داشت می رفت که شهباز بینیمو ول کرد وسرمو هل داد عقب به سرفه افتادم اما شورت وتودهنم نگه داشتم ومانع افتادنش شدم تا باز کارشو تکرار نکنه..
شهباز بی تفاوت به حال بد من کمربندشو باز کرد و گرفت دستش چندبار محکم توی هوا تکونش داد که از صداش بدنم تکون میخورد برای چندمین بار کمربند وتوهوا چرخوند که اینبار جای خوردن به زمین روی کمرمن فرود اومد ودردی که تامغز استخونمو گرفت واحساس کردم ستون فقراتم خورد شده وقتی کمربند وبالا اورد تازه فهمیدم با سگک کمربند کوبیده بوده..
اینبار از موهام گرفت و روی زمین خوابوندم پاشو روی بدنم حرکت میداد به کمرم که رسید پاشومحکم ترفشار داد که درد عجیبی تمام بدنمو گرفت پاشو باز پایین اورد روی باسنم کشید اما درد نداشت چندبار اینکارو تکرار کرد اما تو آنی از ثانیه پاش لای پام قرارگرفت وبدون اینکه بهم اجازه حرکتی بده پاشو تومقعدم فروکرد سعی کردم از زیرپاش دربیام که موهامو محکم کشید وپاشو توی مقعدم محکم عقب جلو میکرد وصدای تکون های وحشیانه پاش که توی مقعدم میخورد توی اتاق پیچیده بود ..دیگه نای هیچ کاری نداشتم اروم هق میزدم ازم جدا شد و جلوی صورتم قرار گرفت حالا سعی داشت پاشوتودهنم فروکن بدون اعتراضی دهنمو بازکردم و بعد مزه ی افتضاحی تو دهنم رو فرا گرفت..نمیدونم چقد گذشته بود اما شهباز قصد نداشت پاشو دربیاره..
_میبینی انقد برام ارزش نداری که بخوام حتی بکنمت بدبخت ارزش تو همینقدر جنده خانوم..حالا هم خوب گوشاتو باز کن ببین چی میگم فردا میسپارمت دست یه ارباب وای به حالت به خوای چموش بازی دربیاری که بعد اون به من خبر بده وخودت میدونی چه بلای سرت میاد هرچی ازت خواست وبی چون وچرا انجام میدی و اگر هر رفتار مشکوکی ازش دیدی به من خبرمیدی وای بحالت خلاف این کاری کنی فهمیدی؟؟؟؟
با صدای دادش اروم سرمو تکون دادم که پاشو ازدهنم در اورد و با پاش کوبید تو صورتم ..
_گمشووو بیرون..
نمیتونستم بلند شم نمیدونم چه بلای باز سرم اورده بود که اینجوری درد داشتم اما به هرزحمتی بود خودمو همون جور خوابونده کشیدم سمت در واز اتاق بیرون اومدم..
romangram.com | @romangram_com