#عشق_اجباری_پارت_17
"نمای خانه شهباز"
*آروا:
باحس خنکی وسوزش چشمامو بازکردم دیدم هنو کامل نشده بود امامیتونست حضور شهبازوتواتاق حس کنم بعداز چند دقیقه دیدم کامل شد که درکمال تعجب دیدم شهباز داره اندام جنسیمو باپمادی که دستش بود میمالید ازدیدن این صحنه پوزخندمسخره ای روی لبم نشست..
خودش میزنه داغون میکنه خودشم درست میکنه..هه..
با احساس درد وحشتناکی جیغی کشیدم که نگاه شهباز به سمتم کشیده شد..
_بیدار شدی ؟؟
سرمو به معنای تاییدتکون دادم که شهباز دوباره کارشوشروع کرد امااینبار پماد وبه لطافت دفعه قبل نمیمالید بلکه با خشونت اینکارومیکرد..
_فک نکن دارم بهت محبت میکنماا تخم سگ اینم یه جور شکنجس..
باترس به چشمای برزخی شهباز نگاه کردم که پماد وپرت کرد روی زمین ودست ازکارکشید..
_اینکارو کردم تانتونی جنده بازی دربیاری من توروباکره میخوام ..
نمیدونستم هدف شهباز چیه اما خوشحال بودم که حداقل دخترونگیمو اینجوری کثیف ازم نمیگیره اماته دلم یه حسی میگفت چیز بدتری درانتظار مه..
با صدای بازشدن در رومو برگردوندم سمت شهباز..
_پاشو تن لشتو جمع کن حاظرشو باید بریم..
بدون اینکه منتظر حرفی ازمن باشه در وبست رفت ..
خواستم بلند شم که درد همه وجودمو گرفت احساس میکردم تکون که میخورم پوست *الت ...*کشیده میشه سرجام نشستمو دوباره سعی کردم اینبار پاهام وازهم باز نکردم وبسته بسته راه میرفتم بازم احساس درد میکردم اما چاره ای نداشتم من به جای برادرم محکوم بودم به اعدام تدریجی شاید اگه اعدامم میکردن راحت تربود ازاین عذابی که هروز بهم میدادن ..
تو فکر بودم که در باز شد وقامت میترا توچهارچوب در ظاهر شد..
یه کیسه پرت کرد جلوم که خورد تو صورتم و از درد یهویش چشمامو بستم..
_بپوش اینارو اقا منتظرت سریععع..
سرمو تکون دادم که میترا در وبست ورفت به سختی لباسامو عوض کردم شلوار وتاجای که میتونستم کشیدم پایین که کوچکترین برخوردی با پوستم نداشته باشه شورت هم که اصن نتونستم بپوشم چون کوچکترین برخورد به پوستپ مساوی بود با رفتن نفسم..
خیلی طول ندادم وبعد از پنج دیقه از اتاق زدم بیرون سعی میکردم تاجای که میتونم پاهامو بازنکنم و اروم راه برم البته کاردیگه ای هم نمیتونستم بکنم..به سختی خودمو رسوندم توی حیاط که ماشین شهباز ودیدم با اشاره دستش در جلو روباز کردم ونشستم کنارش..
*آروا:
romangram.com | @romangram_com