#عشق_اجباری_پارت_16
_نترس تهش مرگ دیگه...
"نمای خانه شهباز"
*آروا:
سرمو یه ور گذاشتم روی متکا وچشمام وبستم خودمو اماده کرده بودم وبرای هرچیزی وبیشتر حدس میزدم قصدش بستن دهنم ..
اما تو آنی از ثانیه باسوزش وحشتناکی که روی اندام جنسیم حس کردم تمام بدنم به رعشه افتاد سعی کردم تکون بخورم جیغ بزنم ناله کنم امااز درد تمام بدنم سست شده بود تنها کاری که تونستم بکنم سرمو اوردم بالا ودرکمال تعجب دست شهباز ولای پام دیدم وتازه متوجه شدم داره چکارمیکنه خواستم جیغ ودادکنم که باقرار گرفتن دوباره منگنه لای پام و احساس همون درد وحشتناک تنها کاری که تونستم بکنم گاز گرفتن متکا بود واشکای که بی وقفه میریخت ... دوباره و دوباره همون درد برای بار دهم تکرار شد هربار که اندام جنسیم و منگنه میزد نفسم میرفت وتا سر حد مرگ میرفتم اما انگار عزرائیل هم بامن لج کرده بود این همه درد کافی نبود برای مردن ؟؟ بعد از ده بار لرزیدن بدن من بعد از ده بار منقبض شدن همه عضلاتم وبعداز ده بار پیچیدن صدای وحشتناک منگنه توی اتاق شهباز دست از کار برداشت و منگنه روکنار انداخت دست کشید رو اندام جنسیم که نفسم رفت نمیدونستم چه بلای سرم اورده که تااین حد درد داشتم اما مطمئنا اش ولاش شده بود..
بیخیال و بدون ذره ای توجه به منی که مث یه تیکه گوشت مرده روتخت افتاده بودم وباوجود این درد وحشتناک صدای گریه هامم درنیومده بود ازاتاق رفت بیرون وباز من موندم وتنهایی وتاریکی این اتاق نفرین شده..من موندم و کاخ رویاهای که فروریخته بود من موندم ودخترونگی که باد رفته بود من موندم وچشمای خیسم من موندم تمام رویاهای بچگیم..من موندم تمام ارزوهام....
"سرم رو پای مامان بود ،مامانم اروم موهای بلندمو نوازش می کرد..
_مامان؟؟؟
_جانم پرنسس مامان؟؟
_منو دوست داری مامان ؟؟
_آروا باز خل شدی مادر مگه میشه همچین فرشته ای نازی ودوس نداشت ..
خندیدم ازته دل فارغ ازهمه دنیا..
_مامانی؟؟
_جون مامانی؟؟
_منو شوهرمیدی؟؟
_ای دختره چش سفید این حرفا چیه آروان بشنوه کشتت ..
_عهه..خوب نمیشه بترشم که من شوهر دوست شاهزاده سوار براسب سفید دوست...
باخنده با مامان حرف میزدم ومامان میخندید به تموم دنیای بچگیم دستمو دراز کردم تا دستای مامان و بگیرم که یدفعه مامانم مث دود ناپدید شد صداش زدم جیغ زدم..
_مامانننن...مامااااننن...
_مواظب خودت باش دخترم...
صدای مامان تومغزم اکو میشد اما خیلی دور بود خیلییی ..یهو همه جا تاریک شد سرد شد صدای جیغ میومد صدای گریه میومد دقت کردم تابفهمم کی اره صدای آروان بود صدای برادرم دوراتاق چرخیدم اماندیدمش فقط صدا بود صدای جیغ وگریه وبعد چهره شهباز جلو روم ظاهرشد باهمون خنده وحشتناکش باهمون نگاهش دستمو کشید ومن پرت شدم توی سراب ..
romangram.com | @romangram_com