#عشق_اجباری_پارت_14

_خوبه میترا کارشو خوب انجام داده..
......
_اما هنوز جا داره نه؟؟
ترس تمام وجودم گرفت بازم قراربود زجرم بده؟؟
یدفعه احساس کردم دستشو فرو کرده توی مقعدم که اه خفیفی کشیدم که ازگوشای شهباز پنهان نموند..
_اوممم از کی تاحالا سگ ناله میکنه؟؟؟
اینبار دستش وبافشاربیشتری فروکرد درست نمی دیدم اما میتونستم قسم بخورم دستش و تا ارنج تو مقعدم فروکرده بود ..
بعد از پنج دیقه عقب جلو کردن دستش اومد جلوم روی صندلیش نشست دستشو گرفت جلومو منم سریع رفتم کنارشو شروع کردم به لیس زدن دستشو تمیز کردنش..
صدای فندکش وبعد از چند ثانیه دود سیگارش که توصورت من فوت میکرد تواتاق پیچید پنج دیقه گذشته بود وانقد دستشولیس زده بودم که دهنم خسته شده بود که با اوردن دستش بالا به هم اجازه داد استراحت کنم جلو پاش زانو زده بودم وزیر چشمی شهباز و نگاه میکردم که با دود سیگارش نفاشی میکشید ...
_دهنتو باز کن...
ازش اطاعت کردم ودهنمو باز کردم که زبونم اتیش گرفت متوجه شدم سیگارش وروی زبونم خاموش کرده ..میتراگفته بود ارباب از دخترا به عنوان وسیله استفاده میکنه امافکرنمیکرد واقعیت باشه ...
وحالا ارزو میکردم که کاش پیش میترامیموندم...
شهباز بلند شد وبااشاره دستش منم دنبالش راه افتادم رفت گوشه ترین قسمت اتاق ایستاد ..
_صاف کن کمرتو حرومزاده ..
نمیدونستم چی در انتظارمه امامجبور بودم اطاعت کنم صاف شدم که سنگینی وچسبیده شدن جسم سردی و روی کمرم حس کردم و درکمال تعجب متوجه شدم شهباز شیشه ای رو روی کمرم گذاشته وبعد مجسمه اسب شکل سنگینی وکه گوشه اتاق بود و برداشت وگذاشت روی شیشه ای که روی کمرمن بود...
_هرکسی لیاقت نداره وسایل اتاق من باشه...پس مواظب باش که میز خوبی باشی پشیمونم نکنی ..
اینو گفت وازمقابل چشمای متعجب من گذشت وازاتاق بیرون رفت...


"نمای خانه شهباز"
*آروا:
اتاق تاریک تاریک شده بود وبخاطر باز بودن پنجره ای که من دقیقا زیرش بودم تمام بدنم از سرمای بهمن ماه یخ زده بود..
چشمامو بستم فارغ از درد کمرم فارغ از سرمای تنم فارغ ازهرچی که تواین مدت عذابم داده بود..
اروم زمزمه کردم شعری و که همیشه بابا میخوند...

romangram.com | @romangram_com