#عشق_یه_پسر_هندی_پارت_96
-وای راهول...
سرم رو توی بالش فرو بردم و جیغ خفه و کوتاهی کشیدم. مثل بچه ها ذوق داشتم وخوش حال بودم... خیلی خوش
حال.
#پارت_بیستوششم
#راهول
تند تند و با خوش حالی از پله ها بالا رفتم. می خواستم برم پریا رو از خواب بیدار کنم تا صبحونه بخوره. دیشب یه
دوستت « سری حرف ها زده بودم که مطمئنم پریا به احساس قلبم پی برده بود ولی هر کاری کردم نشد که جمله ی
رو به زبون بیارم؛ می خواستم کم کم این جمله رو بهش بگم؛ اول باید دوست داشتنم رو نشونش می دادم. » دارم
در اتاقش باز بود؛ نفس عمیقی کشیدم و خواستم در رو بکوبم که صدای پریا رو شنیدم.
-ببین دانیال من دوست دارم ولی...
-چرا به حرف هام گوش نمی دی؟ من بر می گردم به زودی بر می گردم ولی نمی دونم تو چه مرگته؟ این کارا یعنی
چی؟
نفسش رو با حرص بیرون داد.
-خواستگاری! دانیال چه عجله ای به این کاره؟ شاید من...
romangram.com | @romangram_com