#عشق_یه_پسر_هندی_پارت_65


با همه با خوش رویی رفتار می کرد. پیش مامان و باباش رفت و اون ها رو فرستاد وسط و خودش هم کنارشون شروع

کرد به رقصیدن. لبخندی روی لبم نشست.

-پس سیریش نیست فقط زیادی مهربونه.

نفس نفس زنان کنار من نشست و گفت: چطور بود؟

خندیدم.

-عالی... تو خیلی خوب می رقصی.

دستی به موهاش کشید.

-رقص، شادی و خوندن کار ماست.

سرم رو تکون دادم.

-اره و این خیلی خوبه.

به چشم هام نگاه کرد.



-تو هم خیلی خوب رقصیدی پریا.

موهام رو پشت گوشم انداختم.

romangram.com | @romangram_com