#عشق_یه_پسر_هندی_پارت_54
شخصی که این کار رو کرده بود برگشتم.
-راهول!
#پارت_چهاردهم
با لبخند نگاهم کرد. با تعجب گفتم: راهول... تو.. اینجا؟
خندید و گفت: همه اومدن چرا من نباید بیام؟
سرم رو پایین انداختم.
-من بخاطر دیروز متأسفم راهول نباید اون جوری رفتار می کردم.
دستش رو دور گردنم حلقه کرد و من رو به سمت جمعیت برد.
-بی خیال پریا... اشکال نداره ولی تکرار نشه. حالا بیا بریم توی جمع که خجالت اصلا بهت نمیاد.
آروم خندیدم و مشتی به شونه اش زدم. جمعیت همراه آهنگ می رقصیدند و بهم دیگه رنگ پرتاب می کرد؛ گاهی
دست های رنگیشون رو به سر و صورت و موهام می مالیدند. کل لباس ها و صورتم رنگی شده بود. از صدق سری یه
سری ها که بهم آب می پاشیدند منم خیس خالی شده بودم. راهول هم دست کمی از من نداشت. پیراهن و شلوار
سفیدش خیس و رنگی شده بود. داشت می خندید و دست های رنگیش رو به سر و صورت پسر توریستی می مالید.
romangram.com | @romangram_com