#عشق_یه_پسر_هندی_پارت_47


راهول تشکری کرد و لباس رو به سمتم گرفت.

-برو پرو کن.

لباس به نظرم مناسب و زیبا بود. توی اتاق پرو لباس رو پوشیدم فیت تنم بود و خیلی خیلی زیبا؛ توی تنم نشسته

بود و خیلی به دل منم نشسته بود. لبخندی زدم و با خوش حالی لباس رو از تنم در آوردم و از اتاق خارج شدم.

وقتی از اتاق بیرون اومدم راهول از لبخند روی لب هام فهمید که لباس رو پسندیدم لبخندی زد و پول لباس رو

حساب کرد؛ خیلی ناراحت شدم.



از مغازه که بیرون اومدم با اخم رو به راهول گفتم: چقدر شد پول لباس؟

با تعجب نگاهم کرد بعد آروم گفت: این کادوی من به دوستمه.

با همون اخم گفتم: نه ممنون من...

وسط حرفم پرید.

-فقط یه کادو بود، خریدای دیگه رو خودت حساب کن.

چیزی نگفتم و پا تند کردم و از کنارش رد شدم. از صدای پاش می فهمیدم که دنبالم میاد ولی چیزی نمی گفت و

فقط آروم پشت سرم می اومد. به سمت خیابون رفتم تا تاکسی بگیرم و برم دونا پائولا. راهول کنارم ایستاد و

romangram.com | @romangram_com