#عشق_یه_پسر_هندی_پارت_36

با حرص نگاهش کردم؛ چشمکی زد. دوربینم رو روی چشمم گذاشتم تا از راهول عکس بگیرم. با لبخند و ژست

خاصی ایستاد. چلیک... عکس رو گرفتم. نزدیکم اومد.

-بزار ببینمش.

عکس رو بهش نشون دادم. ابرویی بالا انداخت.

-چه جذابم.

با تعجب نگاهش کردم.

-اعتماد به سقف.

خندید و کنار من شروع کرد به راه رفتن و حرف زدن.

-پریا جدی تو چرا این قدر بد اخلاقی؟ خب بیا دوست باشیم.

موهام رو از روی صورتم کنار زدم.

-نمی شه. من چطور می تونم با پسری که فقط دو روز دیدمش دوست باشم؟!

دست هاش رو داخل جیب شلوارش برد.

-به قیافه ی من که نمی خوره پسر بدی باشم!

نگاهش کردم، نه واقعا قیافه اش به این که پسر بدی باشه نمی خورد.


romangram.com | @romangram_com