#عشق_یه_پسر_هندی_پارت_32


-خب اومدم، الان می تونی بری روی میز خودت.

دست هاش رو روی میز گذاشت و سرش رو نزدیک آورد.

-می خوام کنار لیدی زیبایی مثل شما غذا بخورم.

می خواستم جیغ بزنم و بگم برو کنار عمت غذا بخور ولی گارسون اومد و نتونستم چیزی بگم؛ بی خیال شدم و بدون

این که سرم رو بلند کنم مشغول خوردن غذام شدم. گردنم داشت می شکست ولی نمی خواستم سرم رو بلند کنم و

به راهول نگاه کنم. غذام که تموم شد دست هام رو پاک کردم و کیف پولم رو از داخل کوله ام بیرون آوردم که

راهول گفت: مهمون من.

لبخند عصبی زدم.



-نه ممنون.

گارسون که اومد تا خواستم چیزی بگم راهول پول میز رو حساب کرد. با تعجب نگاهش کردم.

-من خودم حساب می کردم.

لبخند بانمکی زد.

-گفتم که مهمون من.

romangram.com | @romangram_com