#عشق_یه_پسر_هندی_پارت_25
اسپرت گلبهی تیپ امروزم بود. موهام رو دم اسبی بسته بودم و یه آرایش ملایم و ساده داشتم. گوشی، پول و
هندزفری هام رو داخل کوله ی طرح لیم گذاشتم و دوربینم رو برداشتم. از اتاق بیرون رفتم.
امروز رو زود بیدار شده بودم؛ صبحونه رو میل کرده بودم و کلی با مامان و بابا حرف زدم. الان هم می خواستم برم
خیابون های کالانگوت برای خرید و پیاده روی.
از هتل بیرون اومدم و بعد از پنج دقیقه تونستم تاکسی بگیرم و به سمت خیابون های کالانگوت راه افتادم. حتی اون
شیشه های کثیف تاکسی باعث نمی شد که من از دید زدن و نگاه کردن به مغازه ها و مردم دست بردارم. با تمام
وجودم داشتم به همه چیز نگاه می کردم. مثل این آدم هایی که انگار چند قرن توی غار بودم و الان تازه بیرون
اومدە بودم. کرایه رو حساب کردم و از تاکسی پیاده شدم.
شنیده بودم که خیابون های کالانگوت فقط و فقط برای پیادروی مناسب و عالیه چرا که باریک و خیلی شلوغه. این
خیابون ها کلی کافه و رستوران و باشگاه داره برای همین اگه بخوام همه رو از نزدیک ببینم باید پیاده باشم.
وارد خیابون شدم و با لبخند از بین مردم و شلوغی ها گذشتم، با ذوق و دقت به تموم مغازه ها نگاه می کردم. گاهی
می رفتم نزدیک و به وسایل نگاه می کردم. مغازه دار ها به زور تو رو به داخل مغازه هدایت می کردن و با چرب
زبونی از وسایل هاشون تعریف می کردند. یه جا گفته بود که باید توی هند نه گفتن و چونه زدن رو بلد باشی وگرنه
یا باید همه ی پولت رو خرج کنی یا سرت کلاه می ره و وسایل رو گرون بهت می دن. کلی غرفه توی اون خیابون
romangram.com | @romangram_com