#عشق_یه_پسر_هندی_پارت_101


نذاشتم حرفش رو کامل بزنه و با صدای بلندی گفتم: وسط حرفم نپر... توچقدر نفهمی خداحافظ.

گوشی رو قطع کردم و با حرص و عصبانیت دستی به تونیک آبی ساده و شلوار جینم کشیدم.

-پسره ی احمق.

با عجله در رو کامل باز »؟ یعنی کسی پشت دره « . پوفی کشیدم و خواستم به سمت در برم که صدای پایی شنیدم

کردم و از اتاق بیرون رفتم. راهول پشت به من داشت به سمت اتاقش می رفتم. لبخندی زدم و گفتم: راهول... سلام

صبح بخیر.

روش رو به سمتم کرد که با دیدنش با عجله نزدیک تر رفتم؛ رنگش به سفیدی می زد و صورتش خیلی بی حال به

نظر می رسید.

-چی شده چرا رنگت پریده؟

لبخند کم جونی زد.

-یه کم سرم درد می کنه. تو برو صبحونه بخور؛ یه کم می خوابم خوب می شم.

»؟ اون اصلا حالش خوب نیست! شب که مشکلی نداشت یعنی چی شده « . با دقت به صورتش نگاه کردم

-مطمئنی؟



romangram.com | @romangram_com