#عشق_یه_پسر_هندی_پارت_100
چشم هام رو محکم روی هم فشردم؛ می دونستم دوست داشتنی به عنوان دختر خاله نیست و یه چیزی فراتر از
اونه ولی من فقط به عنوان پسر خاله دوستش داشتم.
-ببین دانیال من دوست دارم ولی...
خواستم بگم ولی به عنوان پسر خاله که وسط حرفم پرید و با داد گفت: آره آره می دونم به عنوان پسر خاله ولی من
نمی خوام تو من رو این جوری دوست داشته باشی من می خوام عشقت باشم، من با خاله حرف می زنم، من...
وسط حرفش پریدم و گفتم: چرا به حرف هام گوش نمی دی؟ من بر می گردم به زودی بر می گردم ولی نمی دونم تو
چه مرگته؟ این کارا یعنی چی؟
با حرص بیش تری گفت: چون دوست دارم معنی کار هام اینه و این که من میام خواستگاری، پات نرسیده به ایران
من تو رو از خانواده ات خواستگاری می کنم.
نفسم رو با حرص بیرون دادم.
-خواستگاری! چه عجله ای به این کاره؟ شاید من...
خواستم بگم که شاید من کس دیگه ای رو دوست داشته باشم ولی به حرفم گوش نداد و پا برهنه وسط حرفم پرید.
-همین که گفتم من...
romangram.com | @romangram_com