رمان عشق یا کیسه بوکس

#عشق_یا_کیسه_بوکس_پارت_77




ادرس مطبو گرفتم تقریبا طرفای خونه خودم بود سریع خودمو رسوندم خدا خدا میکردم که هنوز اینجا باشه به تابلوها نگاه کردم و دنبال اسمش گشتم داشتم نا امید میشدم که اسمشو دیدم

دکتر هما همت متخصص زنان و زایمان طبقه پنج واحد 30 سوار اسانسور شدم دکمه 5 رو فشار دادم



با صدای خانمی که طبقه پنج رو اعلام میکرد اسانسور ایستاد و ازش خارج

شدم سه تا واحد بودش 35333330 وارد واحد 30 شدم در باز بود کلی زن ومرد اونجا بودنزنها بیشتر شکم برچسته داشتن

به میز منشی نزدیک شدم و گفتم باید دکتر رو ببینم _وقت قبلی داشتین

_نه خیر ولی کارم اورژانسیه

_اگه وقت نداشتین نمتونم بفرستمتون داخل بقیه کسایی که اومدنم هم کارشون مهمه حالا بشینین بعد از اینکه همه رفتن شاید بتونم بفرستمتون داخل ولی قول نمیدم حالا خواست خودتون

یه نفس عمیق کشیدم و به گفتن منتظر میمونم بسنده کردم



ساعت از 0 عصر گذشته بودش که اخرین نفر از اتاق اومد بیرون منشی رفتش داخل و بعد از چند مین اومد و ازم خواست برم داخل دکتر منتظرن

داخل شده به دکتر نگاه کردم برخلاف انتظارم زنی 05 یا چهل ساله بودش _سلام خوش آمدَین بفرمایید بشینین به مبل اشاره کرد روی مبل نشستم

_بفرمایید چه کمکی از من ساخته هستش

_من اومدم دنبال مریم ،مریم ذاهد

romangram.com | @romangram_com