#عشق_یا_کیسه_بوکس_پارت_71




*علی*

داشت تمام صحنات اون شب یادم میومد اره من بودم خودم پس یعنی مریم بچه منو حامله بود یعنی من زن و بچه خودمو پرت کردم جلو بیمارستان یعنی من

انگار دیونه شده بودم از جام بلند شدم و تا میتونستم همه چیزو خورد و خاک شیر ک ردم نگاهم که تو اینه به خودم افتاد خونم بجوش اومد با مشت زدم وسط اینه دستم خون میومد ولی مگه این در برابر دل مریم چیزی بود هنوز اروم نشده بودم من احمق اونشب یاد مریم افتاده بودم و دلم هوس اغوششو کرده بود از امیر خواستم کاری کنه

که اصلا تو فکرش نرم اونم واسم نوشیدنی اورد اونقدر خوردم که نمیتونستم رو پام باشم امیر منو رسوند خونه و خودش رفت رفتم طبقه بالا تمام اتاقا رو گشتم حتی اتاق مشترکمونو ولی نبود یادم اومد که اون اتاق کنار اشپزخونس ولی اصلا نمیتونستم درست فکر کنم چطور از پله ها پایین اومدم رو یادم نیست در اتاقو باز کردم که نیم خیز شد با دیدنش اروم شدم حتی تو حالت مستی ولی فرداش که بیدار شدم و خودمو تو اتاق کنار سیما دیدم فکر کردم با سیما بودم و توهم زدم دیدم فرداش مریم یه جوری نگام میکرده صدای گریشو شنیدم ولی

لعنتتتتتتت بهتتتتت لعنتتتتتتتت بهتتتتت علییییی تو چیکار کردی مثلا اومده بودم سفر تا حالم خوب شه ولی



دوهفته است که خودمو تو ویلا حبس کردم گوشیمو خواموش کردم دوست داشتم از همه دور باشم میدونین حس ادمی رو دارم که پشیمونه ولی خیلی دیر کارم شده سیگار کشیدن و نوشیدنی خوردن میخوام فراموش کنم ظلمی که کردم میخوام فراموش کنم که من بچه خودمو نا..مشروع و بی پدر خوندم و حتی یک لحظه هم ندیدمش یعنی پسر بود یا دختر شبیه من یا مریم اسمش چیه

اصلا الان کجاست نکنه اتفاقی افتاده باشه براشون نکنه مریم داده باشدش پرورشگاه سرمو تکون دادم به چپ و راست نه نه نه مریم اینکار رو با بچمون نمیکنه



میترسم برم سمت دفتر و چیزای دیگه ای رو بفهمم اره میترسم میدونی از چی

از اینکه مریم عشقش به نفرت تبدیل شده باشه از اینکه دیگه دوستم نداشته باشه اره من یه ترسو ام ،من یه نامردم یه پست فطرت

ولی باید مریمو پیدا کنم اره باید پیداش کنم اونو بچمونو باید دوباره برش

گردونم حتما مریم قبولم میکنه اره حتما مریم خیلی مهربونه تازه دوستمم داره باید پیداشکنم با این فکر سریع از جام بلند شدم سوییچ ماشین و موبایل به اضافه دفتر خاطرات رو برداشتم

حال چندان مناسبی نداشتم و میشه گفت هوشیاریم 333 درصد نبودش ولی انگار خدا پشتم بود که سالم رسیدم تهران به ساعت نگاه کردم 3 صبح بود الان سام خوابه بهتره برم خونه و یه دو ساعت دیگه بزنگم بیاد اونجا

romangram.com | @romangram_com