#عشق_یا_کیسه_بوکس_پارت_70


سیما خانم چند روزی هست که حالشون خوب نیست و همش حالت تهوع دارن اقا بردنشون بیمارستان وقتی برگشتن یه جعبه شیرینی دستشون بود و چشمای اقا برق میزد جعبه شیرینی رو سمت من گرفت و گفت دهنتو شیرین کن دارم بابا میشم

ارباب دارن بابا میشن نه عشق من ولی بازم نمیدونم چرا مزه شیرینی تلخ بود تلخ تلخ مثل بخت من یاد یه جمله افتادم کامت را شیرین کن عشق من تانکندزندگیت چون من تلخ شود این را بدان که درهرکجا که باشی دست در دست هر کس که نهی

نه تنها کامم بلکه زندگیم را تلخ میکنی ولی من به امید روزی زنده ام

که نه تنها دستانت بلکه اغوشت نیز از آن من شود

Kosar.r



ارباب به مناسبت پدر شونشون جشن گرفتن و همه رو دعوت کردن و من با

دستهای خودم کیکی رو که روش نوشته شده بود )خانواده مون داره سه نفره میشه ( رو جلو ارباب و زنش گذاشتم که نکنه بازم مجبور بشم نقش کیسه بکُس رو بازی کنم با همه خود داریم وقتی به اشپزخونه رسیدم چند قطره از چشمام چکید با صدای مرد نفرت انگیز این روزهام نگاهمو بهش دوختم

میدونی چی گفت دفترم گفتش ارباب لیاقت من رو نداره گفتش طلاق بگیرم چون اون حاضره تمام هستیشو پای من بریزه گفت اینطوری میتونم از ارباب انتقام بگیرم ولی من که با ارباب کاری نداشتم من فقط منتظرم منتظر عشقی که رفته سفر و سفرش یکم طولانی شده ولی میاد مطمءنم





سیما خانم سه ماهه حامله ان هر چیزی که میخواستن یا ویار داشتن کافی بود لب تر کنن تا براشون حاضر شه و من حق دست زدن به چیزهایی که برای اون تهیه میشد رو نداشتم چون ایشون به بوی من حساس بودن

تمام کارهامو انجام دادم و رفتم به اتاقم هنوز خوابم سنگین نشده بود که در اتاق باز شد و ارباب داخل شدن انگار حالشون اصلا خوب نبود چون دوباره شده بودن عشقم شده بودن مرد من مردی که رفته بود سفر کنارم نشست دستشو تو موهای کوتاه شدم کشید گفتش مریمم خانم گلم اینجا چیکار میکنی میدونی کل خونه رو دنبالت گشتم عشقم تو حق نداری غیر از بغل من جای دیگه بخوابی

چرا موهاتو کوتاه کردی مگه نمیدونی من عاشق موهاتم

ومن حق زدم تو اغوش مردم تو اغوش عشقی که برگشته بود اونشب دوباه یکی شدیم من تو اغوش عشقم خوابم برد با امید به فردایی روشن

romangram.com | @romangram_com