#عشق_یا_کیسه_بوکس_پارت_69
صبح بیدار شدم ارباب گفت کاجی درست کنم و صبحانه مفصل بچینم
کارم که تموم شد خواستم برم صداشون کنم که ارباب در حالی که زنشو بغل گرفته بود اومدن سرمیز و تا پایان صبحانه همسرشون رو روی پاشون نشوندن و لقمه دهنش گذاشتن و من اجازه خروج نداشتم
اصلا ناراحت نشدم فقط یه کوچولو قلبم تیر کشید این که چیزی نیست نه
دوهفته هستش که ارباب و زنشون با هم برای ماه عسل رفتن ونیز شهر رویایی دیروز رفتم عکاسی و چندتا از عکسای عروسیم رو برداشتم عکسای عروسی خودمو عشقم
81
هر شب نگاهش میکنم و میبوسمش عشقمو میگم دلم واسش تنگ شده
پس بجاش بالشتمو بغل میگیرم و سرمو جای سینش میزارم رو بالشت تو خیالم خودمو تو اغوشش تجسم میکنم همه درها رو قفل کردم اخه امیر همش میاد اینجا همش میگه از عشقم طلاق بگیرم ولی اون نمیدونه که جدا شدن از اون مساوی با ایستادن قلبمه
امروز ارباب و سیما خانم )همسرشون( بعد از یک ماه از ماه عسل برگشتن از سیما خانم خوشم نمیاد نه که بگین چون زن ارباب شده ها نه وقتی ارباب هست یه نوعه و وقتی نیست یه نوع تازه خودم چند بار مکالمشو با چندتا مذکر شنیدم
دیروز سیما خانم پاهاشونو شیشه برید اخه نمیدونم چی پشت تلفن شنیدن که لیوان از دستشون افتاد خواستم کمکشون کنم که ارباب رسیدن و با دیدن چهره گریون سیما خانم بازم مجبور شدم حکم کیسه بکُس رو داشته باشم
romangram.com | @romangram_com