#عشق_یا_کیسه_بوکس_پارت_67
اصلا من موندم مثلا مهندس جامعه است
ووووو پیرهنمو در اورد و بردم تو حموم سرمو گرفت و یه دفعه کردش داخل اب سه بار اینکار رو تکرار کرد که حولش دادم و تکیه با وان نشستم
_خوب انگار حالت جا اومد من بیرونم تا نیم ساعت دیگه بیا
بعدم رفت بیرون زیر دوش ایستادم حوصله وان رو نداشتم حولرو دور کمرم پیچیدم و خارج شدم
سام رو مبل نشسته بود با پاش رو زمین ضرب گرفته
_لباسات رو تخته بپوش کارت دارم لباسایی که گذاشته بود رو پوشیدم
_ببین علی تو یا باید گذشته رو ول کنی و ایندتو بسازی یا هم اونقدر خودتو محکم کنی که با خوندن ادامه خاطرات حالت از اینی که هست بد تر نشه بنظرم یه یک هفته برو شمال به این سفر احتیاج داری کارهای شرکت هم با من
بعدم از جاش بلند شد و همینطور که میرفت بیرون
_به منیژه خانم میگم وسایلاتو جمع کنه
بنظرم بد فکری نبود تازه میتونستم دفتر رو هم تموم کنم خیلی راحت
ساک رو گذاشتم صندلی عقب و خودمم سوار شدم و به سمت شمال روندم
هوا تاریک شده بود که رسیدم چندتا بوق زدم که سرایدار در رو باز کرد ماشینو بردم داخل و جلو ویلا پارکش کردم و از ماشین خارج شدم ساکمو برداشتم و داخل ویلا شدم ویلایی که هیچوقت با سیما نیومدم در اصل اخرین باری که اومدم این ویلا همون 7 سال پیش بودش اخه سیما هیچ وقت مسافرت داخلی رو دوست نداشت اون فقط دلش کشورای اروپایی میخواست
رفتم داخل اتاقی که مال مریم بود
خوابم نمیومد پس دفتر رو از ساک در اوردم
romangram.com | @romangram_com