#عشق_یا_کیسه_بوکس_پارت_66




علی_ امکان نداشت یعنی امیر ولی من فکر کردم اون بخاطر اینکه عاشق مریم بوده ازم معذرت خواهی کرد ولی با چیزایی که خوندن یادم اومد وقتی حالم خراب بود رفتم پیش امیر گفتم عروسم انگار قبلا عذوس کس دیگه ای بوده کلی با هم حرف زدیم و امیر فقط میگفت از خونت پرتش کن بیرون ولی من گفتم میخوام زجرش بدم یادمه گفتش بیا برو خونه که خدایی نکرده نرفته باشه سراغ اون وقتی رفتم دیدم نیستش خیلی عصبی شدم منتظر موندم هوا تاریک بود که اومد نذاشتم حرف بزنا و تا میتونستم زدمش بعدم زنگ زدم امیر که بیاد ببینم باید چیکار کنم اومد دیدم که خم شد یه برگه از زمین برداشتا ولی وقتی ازش پرسیدم چیه گفتش مال خودشه بعدم رفتیم بیرون امیر اونقدر تو گوشم خوند که مریم بخاطر پولت باهات ازدواج کرده که باورم شد

از فکر اومدم بیرون سریع از جام بلند شدم و لباس پوشیدم خیلی عصبی بودم از حماقت خودم از نامردی امیر و از مظلومی مریم پامو گذاشتم رو گاز و سریع خودمو رسوندم جلو خونه پدری امیر دستمو گذاشتم رو زنگ و بر نداشتم در باز شد سریع خودمو رسوندم داخل خاله حراسون اومد سمتم

_چی شده پسرم چی شده علی جان چرا انقدر عصبی هستی

با صدایی که از بین دندونای کلید شدم خارج میشد و سعی هم میکردم اروم باشه گفتم که امیر کجاست خاله گفتش تو اتاقه سریع داخل اتاق شدن و در رو از داخل قفل کرد امیر رو تخت نیم خیز شده بود

امیر_میدونستم میای منتظرت بودم رفتم نزدیک تختش

_مگه داداشم نبودی د ه لعنتی من به درک مگه ادعا نداری عاشق مریم بودی پس چطور وایسادی و تماشا کردی که داره زجر میکشه هان یقه لباسشو گرفتم و به سمت بالا کشیدمش

_امیر فقط یه دلیل بیار یا دلیل که باعث بشه نزنم بکشمت امیر بهم نگاه کرد نگاهش خالی بود خالی خالی پرتش کردم رو تخت

میدونی اونقدر حقیری که عارم میاد نگات کنم دیگه حتی نمیخوام ببینمت برو دعا به جون مادرت کن که اگه تک پسرش نبودی و عصای دستش میکشتمت

خواستم برم بیرون که برگشتم و یه مشت کوبوندم تو صورتش دلم کمی اروم گرفت فقط کمی من دیگه کسی رو به اسم امیر نمیشناسم رفتم بیرون و به صدا زدن های خاله هم اهمیت ندادم

رفتم خونه دلم دیگه غذا هم نمیخواست یه بار کوچیک کنار استخر داشتیم که به خواست سیما درستش کرده بودیم رفتم و یه نوشیدنی با درصد بالا برداشتم نمیخواستم به یاد گدشته بیفتم و این تنها چیزی بود که منو از همه چیز دور میکرد رفتم داخل اتاق و در رو از داخل قفل کردم یاد اون لحظه که اوردمش تو اتاق بوی تنش ،طعم لباش ،چشای مشکیش

اونقدر نوشیدم که نمیدونم چی شد خوابم برد

با صدای تقه های ممتدی که به در میخورد و سام که اسممو صدا میزد بیدار شدم سرم خیلی درد میکرد یکم چشمامو بهم فشار دادم و از جام بلند شدم سرم گیج رفت که دستمو گرفتم به دیوار و خودمو رسوندم به در قفل در رو باز کردم و کنار در خودمو سر دادم و کنار در نشستم سام اومد داخل یکم تو اتاقو نگاه کرد و بعد نگاهش به من افتاد _پسر چیکار کردی با خودت این چه وضعیه زیر بازومو گرفت و بلند کرد

به منیژه خانم گفت که حمومو اماده کنه

دکمه های پیرهنمو باز کرد ولی همش زیر لب غر میزد _نگاش کن تو رو خدا

romangram.com | @romangram_com