#عشق_یا_کیسه_بوکس_پارت_64
_دوباره چت شد پسر بابا انقدر به خودت فشار نیار میدونی محمد گفت اگه یه کم دیرتر خبرش میکردم امکان سکته کردنت بود هان
اصلا چه چیزی باعث شده تو این مدت انقدر پریشون شی بگو شاید بتونم کمکت کنم
راستش واسم سخت بود بعد از امیر به کسی اعتماد کنم ولی بنظرم سام پسر خوبی بود مخصوصا که تا الان هیچ بدی یا کار زشتی ازش ندیدم پس تصمیم گرفتم همه چیز رو واسش تعریف کنم
سرمو انداختم پایین و رفتم به گذشته ها از وقتی مریم رو خیس کردم تا ازدواجمون خواستم ادامه بدم که منیژه خانم گفتش بریم برای صبحانه
صبحانمونو خوردیم سام خداحافظی کرد و گفتش اول بره خونشون به مامانش سر ب زنه بعد میاد شرکت
منم اماده شدم و راهی شرکت شدم
تو این سه چهار روز خیلی سرم شلوغ بود ساعت 0 میرفتم شرکت و 33 برمیگشتم یه چند قاشق غذا میخوردم بعد مثل جنازه ها میافتادم
صبح بیدار شدم دیگه اصلا حوصله رفتن به شرکتو نداشتم با سام تماس گرفتم و گفتم نمیام اونم گفتش خودش میمونه
دوباره گرفتم خوابیدم ساعتای 33 بود که بیدار شدم
دلم هوس قرمه سبزی کرده بود منیژه خانم رو صدا زدم که اومد گفتم اگه میشه امروز قرمه سبزی درست کنه اونم گفت باشه
رفتم حموم کلی زیر دوش ایستادم و بعد یه حوله پیچیدم دور کمرم و اومدم بیرون با یه حوله کوچیک یکم اب موهامو گرفتم و حوله رو دور گردنم انداختم
نگاهم به دفتر موند ورش داشتم و رفتم تو بالکن از این تخت ها هست کنار استخر میزارنا از اونا داخل بالکن دوتا بود بالکن خیلی بزرگ که یه طرفش یه میز دایره ای کوچیک که یه چطر بزرگ بالاش بود و سه تا صندلی دورش قبلا دور تا دورش گلدون گل بود ولی الان نه دیگه خبری از گل و سنبل نبود خودمو رو صندلیه انداختم و به حالت نیم خواب در اومدم دفتر رو باز کردم
تو حال نشسته بودم هوا تاریک شده بود که صدای کلید که تو قفل چرخید اومد از جام بلند شدم اول علی و بعد رفیقش امیر داخل شدن علی بدون نگاه کردن بهم رفت بالا ولی امیر اومد کنار من گفتش چیزی که دنبالش میگردی پیش منه
romangram.com | @romangram_com